حسرت

چه تنهایی !

چرا مغموم و شوریده؟

چقدر دلتنگ و شیدایی.

سکوت و ناله ای سنگین

صدایی مبهم و غمگین

یکی آهسته آمد گفت:چه دنیایی!

بدون ریزش اشکی به روی چهره ی زردم

میان هق هق دردم

به او گفتم چه پرسش های بی جایی!

زمانی که برایم عشق رویا بود

درون سینه ام پاکی هویدا بود

به سویم آمدی گفتی بخوان با من

و روزی که برایم عشق دنیا بود

و اندوه گناهی سخت پیدا بود

توخواندی رفتنی را که پر از دنیای تنها بود

چه پرسش های بی جایی

چه دنیایی...!



نظرات 2 + ارسال نظر
mojammad پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ق.ظ http://www.iutab.com

با درود بر شما دوست عزیز

حسن جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ http://last-shop.mihanblog.com/

سلام
وبلاگ خوبی داری
مایل به تبادل لینکم
اگه دوست داری منو با نام خرید اینترنتی لینک کن و بهم خبر بده تا لینکت کنم دوست من مطمئن باش لینک می شی بهت قول میدم
قول مردونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد