رویای خدا-۱۳

خدای من...

مردم همه شکر نعمت های تو را میکنند

اما  من

شکر بودنت

...





تو نعمت منی

خمیازه ی پرواز

نمیدانم آیا

اگر لحظه ای بال خوابیده ی این پرنده

به پرواز هم نه،

به خمیازه ای باز باشد

به هفت آسمان تو

                       یک ذره بر می خورد؟



ق.امین پور

سفر

نشسته ام کنار یک غریبه که گه گاه
سکوت مرا می جود
سفر بخیر

ای درختهای آشنا
 که دور می شوید

ای حس غریب

که کور میشوی


 سفر بخیر


 نشسته ام و فکر می کنم
 به یک بیابان آه
به یک نفس راه

...


آه

 چقدر صندلی خسته است

مرداب

دلم انقدر بیتاب دریا گریه کرد که دریا شد . دریای بدون ساحل . بدون موج . دریای بدون آسمون . گوش ماهی . حتی خالی از یه جفت جای پا .

ادامه مطلب ...

رویای خدا-۱۳

وقتی  فهمیدم که شب آرزو هاست.یه لحظه خیلی خوشحال شدم.تند اومدم خونه.وضو گرفتم.سجادمو پهن کردم .۲ رکعت برات نماز خوندم.نوبت رسید به آرزو هام.


فکر...

فکر...

فکر...

...

هیچی؟


یه حلقه اشک نشست تو صورتم و سر به خاک گذاشتم که گولت بزنم و اشکمو نبینی.

ندارم خدا.هیچ آرزویی ندارم. من هنوز هم بی آرزو ام.


برو به آرزو های دیگران برس...


...

نامم را نمی خوانی
...
نمی خوانی
...
نمی خوانی
...
نمی خوانی
...
 وقتی می خوانی که دیگر نیستم

رویای خدا-۱۲


دردی دارم که هیچکسی رو براش گوش نیست.


دارم میلرزم.میبینی؟ ناخنم کبود شدن.  


یه نفس تو این نفس های حراسون که داره سینمو میشکافه آروم میکنه.گرمم میکنه


من برای این درد خیلی زودم ...


خدا جونم.حال دخترت بده . بیا بوسش کن خوب شه.


راضیم به هر چی که تو بهم دادی.

نرگس

جدیدا

مرا بوییده ای؟

...؟


خواهشا

۹ شب

بگذاردم بیرون

از له شدن

لای دفترت بیزارم...


رویای خدا-۱۱

  • در اینجا که منم چه کسی میداند که بودن همچون زیستن طاقت فرساست


  • آیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه میکشم؟

         چه حالی دارم

         چقدر زنده نبودن خوب است. خوب  خوب  خوب

         همه ی دنیا به خواب رفته است. چه شب خوبیست امشب .

         و من

    تنها

بیدارم



نمیدانم چه کاری دارم...