اسمشو تو بزار

 دیشب چشم افتاد به توپم.نگاه کردم دیدم قلقلیه .اما سرخ و سفید و آبی نبود.سیاه بود.زدمش زمین اما هوا نرفت. هیچ جا نرفت. از زانو هام بالا تر نیومد.چه برسه بره پیش خدا . من این توپ رو نداشتم.داشتم هم فرقی نمیکرد.مشقام هم هیچ وقت نمی نوشتم.دوست نداشتم.بابام بهم عیدی داد؟نه.فکر نکنم.اصلا نمیدونم از کجا آوردمش.نمیدونم کی بهم داد.اما میدونم عیدی نبود.بابامم نداد . این مهم نیست.مهم اینه که من یه توپ قلقلی دارم که سرخ و سفید و آبی نیست. بلدم نیست هیچ جا بره.

اون موقع اولین بار که دستم گرفتمش این شعرو براش خوندم.اون موقع نمیدیدم که توپم سیاهه.تو ذهنم تمام توپ ها سرخ و سفید و آبی بود.همشونو وقتی مینداختی بالا .میرفتن پیش خدا.اون موقع ها خدا خیلی نزدیک بود.فاصله ش قد یه توپ بود که سر خ و سفید و ابی هم بود. وقتی که واسش شعر می خوندم بابام هم پیشم بود.اون موقع فکر می کردم تمام توپ های دنیا رو باباها عیدی میدن.توپ های قلقلی که سرخ و... .

الان وقتی دستم میگیرمش فقط نگاهش می کنم.فکر می کنم.به این که چرا بین اون همه توپ سرخ و سفید و آبی.چرا توپ من سیاه شد.به این که  چرا خدا انقدر دور شده که توپم از جاش حتی تکون نمیخوره.چون فهمیده توپ من سیاهه انقدر دور شده؟یا چون توپ من خودش سیاهه نمیتونه برسه بهش.به این که چرا توپ منو بابام بهم عیدی نداد؟چون توپ من سرخ و سفید و آبی نبود؟الان بابام پیشم نیست.حتی اگر شعرم بخونم نمیاد...چرا؟چون توپم سیاهه؟

خب باشه.این که مهم نیست.مهم اینه که توپ من قلقلیه.چه فرقی میکنه که سرخ و سفید و آبی باشه یا سیاه.مهم اینه که توپه. مهم اینه که توپ من توپه.

توپ من مریضه.روز به روز داره لاغر تر میشه.اما چون سیاهه هیشکی درستش نمیکنه.آخه باید بهش پیوند بزنن تا خوب شه.هر جا میرم تیکه های رنگی هست.سرخ و سفید و آبی.هیچ جا سیاه نیست.بهش نمی خوره.من توپمو دوست دارم.برام مهم نیست که سیاهه.برام مهم نیست که دیگه جایی نمیره.همین که قلقلیه برم کافیه.میدونی کجا میتونم تیکه شو پیدا کنم؟

ن.گ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد