رویای خدا-۱

    دلم میخواد،سرمو بزارم رو پاهات،تو دس بکشی به موهام،برات حرف بزنم.ببین خدا جونم،چنتا تار موهام رنگ موهای تو شده.سفید سفید.دس میکشی؟


•    قلبم،داره پوسیده میشه . مثل آهنی که مدت ها تو رطوبت میمونه و زنگ میزنه.خدا جونم،چرا رطوبت دورم رو از بین نمیبری؟ من که درخت نیستم که با این رطوبت تازه شم،رشد کنم،بزرگ شم. من آهنم. من دارم تو این رطوبت میپوسم.میمیرم.یعنی میمیرم؟


•    بارون میاد. خیلی دلتنگش بودم. اینجا،باروناش هم فرق داره.اینجا،بارونش خیسم نمیکنه،نازم نمیده،فقط میزنه.مثل شلاق.خدا جونم.آبرو دارم.نزار جای شلاقش رو تنم بمونه.بزار همین سیلی سرخم کنه.بنده هات غیر از سرخی سیلی،سرخی هیچی رو قبول ندارن.


•     فرشتت با منه.وقتی دلتنگت میشم،بغلم میکنه و باهم پرواز میکنیم.آخه یکی از بالهاشو داده به من.فقط اینجوری میتونیم بپریم.ا شبا تختم پر از پره.


•    راستی،بید مجنونم جوونه زد.تو بیدارش کردی،نه؟


•     دلم میخواد،سرمو بزارم رو پاهات،تو دس بکشی به موهام،برات حرف بزنم.ببین خدا جونم،چنتا تار موهام رنگ موهای تو شده.سفید سفید.دس میکشی؟


•    دلتنگتم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد