پاره های پروانه

خسته‌تر از پروانه
سالهاست
گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می زنم وُ
هنوز غربت تلخ همیشه را،
مزه می کنم
من خسته ام
و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست
کافی ست دگمه‌ی پیراهنِ پریروزم را باز کنی
تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را،
به سوگ بنشینی.

من خیسِ خستگی ام
بیا شانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را زمین بگذارم .

نظرات 1 + ارسال نظر
اشکان جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ق.ظ http://khordade59.blogsky.com

والالله چی بگم ، این روزا همه از تنهایی مینالن اما تا فرصت پایان دادن بهش میرسه ، پسش میزنن .
مینالن ازش ولی میخوانش ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد