رویای خدا-۲

•    سالی که نکوست،از بهارش پیداست ...

•    خدا جونم،ممنونم که اجابت کردی.یه عالم اسب دیدم.بهشون دست زدم.سبزه گره زدم.نه برای اجابت.برای دل.دل تنگمو وا کردم.تنگیشو به سبزه گره زدمو انداختم تو آب.یه عالم بازی کردم.مامان بابا چشمای نگرانشونو ازم قایم کردن،لذت بردم.ممنونم خدا



•    از وقتی اومدم،احساس آرامش میکنم. بیتابی زمستونو ندارم.



•    راستی،بید مجنونا همه بزرگ شدن،سبز شدن،با یه نسیم سبز میرقصن.ممنون که مراقبشون بودی وقتی نبودم.



•    راستی خدا،من امسال تازه به این موضوع توجه کردم که تو بهار بدنیا امودم.خیلی ذوق کردم. اما چرا تا حالا متوجه ی این موضوع نشده بودم...؟


•    سالی که نکوست،از بهارش پیداست ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد