آخ ،چقدر دلتنگ یه دامنم که سرمو روش بذارم و دس بکشه به موهام.زانو هام دیگه تحمل سنگینی دلمو نداره.
کم کم دارم از این دلتنگی ها میترسم.نمیدونم آخرش به کجا میرسه.تاریکه.من از تاریکی میترسم
شاید من بهش پشت کردمو نگاهش نمیکنم.آخه دلم میخواد برای یکی بهونه بگیرم. برای یکی بلند حرف بزنم ، گله کنم ،شکایت کنم ،...
خدایا ،تمام یکی های من تویی.من غیر از یکی تو ،هیچ یکی دیگه ای ندارم.نکنه برگردم و ببینم نیستی...
مگه نمایشگاه می زاره شما پشت بزاری ما زندگی کنیم ...