یه تابلو از تو...
یه دشت شقایق،یه رشته کوه محو،آسمونی متوحش با غروبی زرد، یه جاده که تا وسط دشت اومده و قطع شده.وتو...
انتهای اون جاده آروم دراز کشیدی.نرم،سفید،با2تا بال بزرگ .چهرت...
هر چه کردم نتونستم تصوریرش کنم. توی ذهن قلمم جا نمیشی.
با یه حاله ی نور،همینجور محو گذاشتمت .
یعنی چهرت چه شکلیه؟ من تا حالا فرشته ندیدم.
توی نمایشگاه،همیشه جلوی تو شلوغ بود.جالبه.همه تورو واسه خودشون میخواستن.اما به هیچکس ندادمت.
الان،توی این دنیا،چیکار داری میکنی؟
زندگی چه جوریه؟
...
آرشیوتان را خواندیم.
هر چند گاهی از غم مینویسید
ولی لطیف است نوشته ها. و لطیف هم زیبا است.
تصمیم گرفتیم آدرس این خانه را در لیست دوستان مزرعه مان قرار دهیم.
موفق باشید.
بهتره این کامنت های کیلویی رو حذف کنی. به چهره ی وبلاگ آسیب میزنن. (پاکشون کردی اینم پاک کن)
این کلبه چقدر خوشکله