روز های بارانی من

دلتنگم.
آنقدر که میتوانم کل دنیا را

سیاه پوش کنم.

میتوانم

چشمان تو را غمناک و نمناک کنم.

میتوانم ساحل آرام و آبی دلت را،پر از ابر های سیاه و طوفانی کنم.
میتوانم بنشانمت کنج اتاقی پر از بی تابی و در تاریکی مطلق 


...

رهایت کنم.

میتوانم همه را

پریشان کنم.

آشفته کنم.

بسوزانم.

خاکستر کنم.

من میتوانم تمام دنیا را بارانی کنم.

اما ...
باز هم باید بنشینم و دلتنگی ام را،با نفس های سردم،بی صدا،آرام کنم


...
خسته ام از این نقطه ها


این روز ها،

نفس هم تنگ شده .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد